آرام نمیشوم از این درد. از این غم. از این شهادت.

از صبح که خبر شهادتش را شنیده ام مدام اشک میریزم. بی اختیار اشکهایم جاری اند. حاج قاسم را دوست داشتم. فقط حاج قاسم را.

 و یقین دارم هیچ کس به اندازه ی او مرد نبود و نخواهد بود. 

دلم می سوزد از نداشتنش. از نبودنش. انگار وقتی بود خیالمان از هزار برنامه ی خرابکارانه ای که در مرزها بی صدا خفه میشد و  نمیفهمیدیم راحت بود‌.  دلم برای فرزندان شهدای مدافع حرم کباب است که یتیم شدند. بعد از پدرانشان امیدشان به حاج قاسم بود. 

وقتی وعده ی نابودی حضور داعش را داد و وعده اش صادق بود عکسش مدتها پروفایلم بود. عده ای خندیدند. عده ای مسخره کردند. اهمیت ندادم. همانها باز خوشحالند و بر اشکهای ما میخندند. بگذار بخندند. آنقدر بخندند که دل درد بگیرند.

یقین دارم انتقام خونش را خواهند گرفت سربازان بی ادعای حاج قاسم

شهادتت مبارک سردار دوست داشتنی 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها