هفته ی گذشته تولد بچه های جاری کوچیکه بود و دعوت بودیم به جشن و شام. البته بچه ها در دو ماه مختلف متولد شده اند ولی تولد هر دو را نزدیک به روز تولد یکی اشان گرفتند. کل فامیل اینور و آنور اعم از خاله ها و دایی و عموها و عمه دعوت بودند. جشن تولد خوبی بود. اوایل سال، جاری بزرگه برای دوقلوهایش تولد گرفت و به بهانه ی تولد بچه هایش بعد ۴ سال به ما شام داد! همین جاری بزرگ، در مراسم تولد چند روز پیش بچه های جاری کوچیکه رو به من گفت این دی ماه نوبت توست که همه را برای تولد بچه هات دعوت کنی 

تولد بچه هایم را با خانواده ی خودم برگزار میکنم. در این مدت ۱۲ سال که برای امیرعباس جشن تولد گرفته ام  فقط دو بار خانواده ی همسر هم دعوت بودند. به قدری محجبه و سنگین و رنگین میایند که مراسم به همه چی می ماند الا مراسم تولد. خواهر شوهر که همیشه با مقنعه و مانتوی مدرسه حضور دارد مثل کلاسهای درسش مادر شوهر نیز با مانتوی مشکی همیشگی و روسری سفید گل گلی همیشگی اش می آید‌. هیچوقت روسری هایی که برای روز مادر و عیدی به مادر شوهر هدیه دادم را روی سرش ندیدم. احتمالا خرج این و آن کرده است! دختر جاری وسطی که از دوربین گریزان است و اگر حس کند دوربین به سوی او نشانه رفته است جلوی صورتش را با دستهایش میپوشاند برای هدیه ی تولد هم اغلب پول میدهند که چندان خوشایند بچه ها نیست و به نظرم‌ساده ترین راه ممکن را انتخاب می کنند‌. 

در بحث‌ تولدها خانواده ی من و خانواده ی همسر بسیار متفاوتند‌‌. جشن گرفتن ‌و  تهیه ی کیک حداقل کاری است که ما برای همدیگر در خانواده ی پدری ام انجام میدهیم. روز تولدهایمان روزی است که باید گوش به زنگ تلفن بود که یک به یک پاسخگوی تماسهای تبریک عزیزانت باشی. بر عکس! نه مهربان همسر تاریخ تولد مادر و پدر و خواهر و برادرانش را می داند و نه پدر و مادرش تاریخ تولد پسرشان را که حداقل با یک تبریک ساده خوشحالش کنند.

در عوض! می دانند من چقدر حقوق میگیرم. رتبه و طبقه ی شغلی ام در دستشان است. می دانند وزیر آموزش و پرورش در آخرین مصاحبه اش چه قولی به معلمان داده است‌. افزایش حقوقی سال بعد را با درصدهای عنوان شده اش با بیسوادی اشان درست و دقیق محاسبه میکنند. پیگیر واریزی حق احمه ی مراقبتهای نهایی هستند. واریزی سود سهام عدالت را زودتر از دولتی ها خبر دارند. نگران اموال پدربزرگ مرحومم هستند و میپرسند به جز این ملک مسی مال و اموال دیگری هم دارد؟ مدام از پدر و مادر من سراغ میگیرند که اینجا هستند یا سر باغ در شهر اجدادی اشان. نگران میوه های باغ بابا هستند که آیا سرما زده است یا نه! نگران بابا هستند که چرا در این سن باغبانی میکند! در خصوص تحصیلات دختر خاله ام معصوم که به تازگی عروس شده است با لحنی تمسخر آمیز میگویند حالا دیپلم دارد؟! در کل سرشان به زندگی این و آن است تا زندگی خودشان! ولی اگر سر از کارهایشان درآوردی هنر کردی!

تفاوت از زمین است به آسمان.





مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها